markPostAsRead(8742);
چرا به دیگران بگویم من خداناباورم؟ همه می دانیم که اساس خداناباوری تعقلگرایی و استدلال گرایی است در حالیکه دینداری اساس آن عدم تعقلگرایی و استدلال گرایی (یعنی ایمان) است. اگر از یکی از قوانین بنیادین منطق که همانا اجتماع نقیضین محال است، استفاده کنیم به راحتی می توانیم بگوییم چون خداناباوری در مقدمه با تدَیُن در تناقض قرار دارد، نمی توان این هر دو را که نتیجه هستند، با هم جمع کرد. این مقاله را با سوالی آغازگر می شوم که فکر می کنم برای درک بهتر خواننده از مطالبی که در ذیل تذکر می یابد، کمک می کند. سوال این است: آیا نیازی هست که در جوامع متدین (دگماتیست) حرف از خداناباوری زد؟ برای درک بهتر خواننده ی عزیز، سوال را طور دیگری مطرح می کنم: اصلن در جامعه یی که اذهان جزم اندیش هستند و به اندازه یی تقدسگرا (توتمیست) هستند که حتا حاضرند برای توتم (خدای) خود در صورت حرف رد، سر ببرند و خون بریزند، چه الزامی وجود دارد که حرف از خداناباوری بزنیم و نتیجتن جان خود را به خطر بیاندازیم؟
برای پاسخ به این سوال، بهتر است بدانیم خداناباوری چیست و آیا خداناباوری هم انواع دارد یا خیر. در تعریف بسیار ساده، خداناباوری یعنی از اینکه دلیل کافی تجربی و برهان موجه و صادق عقلی برای وجود خدایی تا الحال از طرف باورمندان ارائه نشده، پس وجود خدا در حد یک ادعا است و ادعایی که نتواند به اثبات (چه عقلی و چه تجربی) برسد، امکان وجود آن نمی رود. خداناباوری را به سه نوع اصلی تقسیم کرده اند: خداناباوری فلسفی، خداناباوری سیاسی و اخلاقی، و خداناباوری علمی. این سه نوع هر یک دیدگاهها و استدلالهای متمایزی در برابر باور به خدا مطرح میکنند و اهداف و انگیزههای مختلفی را دنبال میکنند. در ادامه به توضیح هر یک از این انواع میپردازیم و تأثیرات آنها را بر جامعه و اندیشه انسانی بررسی میکنیم.
خداناباوری فلسفی رویکردی است که از طریق استدلالات عقلانی و منطق به این نتیجه میرسد که خدا وجود ندارد یا دستکم باور به خدا را بیاساس و بینیاز از شواهد میداند. این نوع خداناباوری بر پایهٔ نقدهای فلسفی و بررسی استدلالهای دینی و متافیزیکی بنا شده است. خداناباوران فلسفی تلاش میکنند با بررسی مفاهیمی چون علیت، اخلاق، وجود شر، و ماهیت خدا، باورهای دینی را به چالش بکشند و نشان دهند که هیچ دلیل منطقی قانعکنندهای برای وجود خدا وجود ندارد.
برای مثال، برخی از خداناباوران فلسفی معتقدند که اگر خدایی وجود داشته باشد، نباید شاهد شرارت و بیعدالتیهای فراوان در جهان باشیم. از سوی دیگر، فیلسوفانی چون نیچه با دیدگاه انسانگرایانهتری به نقد دین میپردازند و معتقدند که باور به خدا مانعی برای رشد و تکامل فردی انسانها است. نیچه در ایده «مرگ خدا» مطرح میکند که انسان مدرن باید بدون توسل به باورهای دینی، اخلاق و معنای زندگی خود را بیابد و بر مسئولیتهای فردی خود تمرکز کند.
خداناباوری سیاسی و اخلاقی رویکردی است که باور دارد برای بهتر شدن اوضاع سیاسی و اخلاقی یک جامعه، ترویج خداناباوری ضروری است. برخلاف خداناباوری فلسفی که بر استدلالات عقلی تکیه دارد، خداناباوری سیاسی و اخلاقی بر این باورند که باورهای دینی میتوانند منبعی برای تضادهای اجتماعی و اخلاقی باشند و حذف آنها میتواند به ایجاد جامعه یی عادلانه، با سعادت و با رفاه کمک کند.
برای مثال، مارکسیستها دین را بهعنوان «افیون تودهها» میدانند و معتقدند که دین در خدمت نظامهای سلطهجو است و ترویج خداناباوری میتواند به رهایی جامعه از سلطهگری، استبداد و نابرابری کمک کند. همچنین، برخی از اندیشمندان معاصر مانند ریچارد داوکینز و سم هریس نیز از دیدگاه خداناباوری سیاسی و اخلاقی به نقد دین میپردازند و باور دارند که باورهای دینی میتوانند مانعی برای رشد و پیشرفت جوامع مدرن باشند.
خداناباوری علمی به رد وجود خدا از دیدگاه علمی و بر پایهٔ شواهد و یافتههای علمی میپردازد. برخلاف خداناباوری فلسفی که بر استدلالات عقلانی متمرکز است، خداناباوری علمی از معلومات تجربی و نظریات علمی چون نظریهٔ فرگشت و قوانین فیزیکی برای تبیین پدیدههای طبیعی استفاده میکند و باور دارد که هیچ نیازی به خالقی فراطبیعی برای توضیح جهان و حیات وجود ندارد.
دانشمندانی مانند ریچارد داوکینز با استفاده از علم به نقد دین میپردازند و باور دارند که مفاهیم دینی و باور به خدا با پیشرفتهای علمی سازگار نیستند. داوکینز در کتاب “توهم خدا” استدلال میکند که باور به خدا نه تنها بینیاز از شواهد علمی است، بلکه مانعی برای فهم علمی از جهان محسوب میشود. او معتقد است که انسان میتواند با تکیه بر علم و بدون نیاز به دین، حقیقتهای اساسی جهان را درک کند.
۱. خداناباوری فلسفی در برابر خداناباوری سیاسی و اخلاقی
خداناباوری فلسفی، رویکردی عقلانی و نظری دارد که بر اساس استدلالات و منطق، به نقد وجود خدا و باورهای دینی میپردازد. این نوع خداناباوری لزومن به دنبال ایجاد تغییرات اجتماعی یا بهتر ساختن اخلاق در جامعه نیست؛ بلکه تمرکز آن بر تبیین و تحلیل موضوعات متافیزیکی و منطقی است. از سوی دیگر، خداناباوری سیاسی و اخلاقی بر این باور است که باورهای دینی میتوانند به مانعی برای پیشرفت جامعه و ایجاد عدالت اجتماعی تبدیل شوند. هدف اصلی خداناباوری سیاسی و اخلاقی، به چالش کشیدن نقش دین در سیاست و اخلاق اجتماعی است و بر ترویج ارزشهایی تمرکز دارد که ممکن است به ایجاد تغییرات مثبت در جامعه منجر شوند.
بنابراین، یک خداناباور فلسفی ممکن است صرفاً به دلیل عدم وجود شواهد منطقی قانعکننده، باور به خدا را رد کند اما با ترویج خداناباوری بهعنوان یک ایدئولوژی سیاسی یا اجتماعی مخالف باشد. از طرفی، یک خداناباوری سیاسی و اخلاقی ممکن است لزومن استدلالهای منطقی یا فلسفی کافی علیه وجود خدا نداشته باشد، اما معتقد باشد که حذف باورهای دینی به نفع جامعه است.
۲. خداناباوری فلسفی در برابر خداناباوری علمی
خداناباوری فلسفی و خداناباوری علمی، هر دو به نقد باور به خدا میپردازند، اما از روشهای متفاوتی استفاده میکنند. خداناباوری فلسفی بیشتر بر تحلیلهای منطقی و استدلالات عقلانی متکی است و در قلمرو فلسفه به دنبال پاسخهایی دربارهٔ مفاهیم متافیزیکی مانند وجود، علیت و اخلاق است. در مقابل، خداناباوری علمی به شواهد و دادههای تجربی و نظریههای علمی متکی است و باور دارد که تمام پدیدههای طبیعی و زندگی را میتوان بر اساس قوانین علمی بدون نیاز به خالق توضیح داد.
به همین دلیل، یک خداناباور فلسفی ممکن است با دیدگاه علمی همسو باشد، اما به دلیل اینکه اساساً حوزه فلسفه و متافیزیک از قلمروی علوم تجربی متمایز است، این دو نوع خداناباوری به طور الزامی ارتباطی با یکدیگر ندارند. برای مثال، ممکن است برخی از فیلسوفان به نقدهای فلسفی اکتفا کنند و نیازی به رد باور به خدا از طریق شواهد علمی نداشته باشند؛ به همین ترتیب، برخی از دانشمندان هم ممکن است علاقهای به مباحث فلسفی دربارهٔ خدا نداشته و تنها از منظر علمی به نقد باورهای دینی بپردازند.
۳. خداناباوری علمی در برابر خداناباوری سیاسی و اخلاقی
خداناباوری علمی، برخلاف خداناباوری سیاسی و اخلاقی، به دنبال ایجاد تغییرات اجتماعی یا سیاسی نیست و تمرکز آن بر ارائهٔ تبیینهای علمی و تجربی دربارهٔ جهان بدون نیاز به باورهای دینی است. خداناباوری علمی تلاش دارد نشان دهد که طبیعت و حیات را میتوان به کمک قوانین علمی توضیح داد، و نیازی به مفاهیم دینی برای تبیین جهان وجود ندارد. در مقابل، خداناباوری سیاسی و اخلاقی بر این باور است که باورهای دینی میتوانند بهعنوان مانعی برای توسعهٔ اخلاق و سیاستهای عادلانه در جامعه عمل کنند و ترویج خداناباوری میتواند به بهبود اوضاع اجتماعی کمک کند.
به این ترتیب، یک دانشمند خداناباور ممکن است به دلیل شواهد علمی، وجود خدا را رد کند اما در عین حال معتقد باشد که دین میتواند نقش مثبتی در جامعه داشته باشد و از ایجاد اختلال در باورهای دینی مردم اجتناب کند. از طرفی، خداناباوری سیاسی و اخلاقی ممکن است توجهی به تبیین علمی موضوعات دینی نداشته باشند و صرفاً به نقش اجتماعی و سیاسی دین بپردازند.
این سه نوع خداناباوری، هرچند در ظاهر یک نتیجه مشترک دارند (یعنی عدم باور به خدا)، اما از نظر رویکرد، انگیزهها و اهداف تفاوتهای اساسی با یکدیگر دارند. خداناباوری فلسفی بر تحلیلهای عقلانی و منطقی متمرکز است، خداناباوری علمی از دادهها و نظریههای علمی بهره میگیرد، و خداناباوری سیاسی و اخلاقی به دنبال تغییرات اجتماعی و بهبود اخلاقی در جامعه است. بنابراین، این سه نوع خداناباوری به یکدیگر وابسته نیستند و افراد میتوانند یکی از این رویکردها را بپذیرند بدون آنکه الزاماً با سایر دیدگاههای خداناباورانه همسو باشند.
برای پاسخ به این پرسش، باید به این نکته توجه کنیم که ترویج خداناباوری در معنای عمومی، معمولاً در قلمرو خداناباوری سیاسی و اخلاقی قرار میگیرد. این در حالی است که خداناباوری فلسفی و علمی، بیشتر به دنبال نقد و تحلیل نظری مفاهیم دینی هستند و لزوماً قصد ترویج خداناباوری بهعنوان یک جنبش اجتماعی را ندارند. بنابراین، ممکن است کسانی که به بررسی فلسفی و علمی باورهای دینی میپردازند، خود را خداناباور بدانند اما لزوماً قصد ترویج خداناباوری بهعنوان یک موضوع اجتماعی را نداشته باشند.
به عبارت دیگر، اگر ما به بحث و بررسی مفاهیم دینی از دیدگاههای علمی و فلسفی میپردازیم، هدف ما ترویج خداناباوری سیاسی نیست؛ بلکه به دنبال ترویج تفکر انتقادی و عقلانی دربارهٔ مسائل دینی هستیم. اگر قرار باشد ترویج خداناباوری بهعنوان یک حرکت اجتماعی مطرح شود، نیازمند ورود به مباحث اجتماعی و سیاسی است که خارج از حوزهٔ بررسیهای فلسفی و علمی صرف قرار میگیرد.
به طور خلاصه، هرچند که ممکن است بعضیها مباحث فلسفی و علمی را نوعی ترویج خداناباوری تلقی کنند، در واقع این مباحث بهدنبال توسعهٔ تفکر عقلانی و علمی دربارهٔ جهان و جایگاه انسان در آن هستند و ترویج خداناباوری را بهعنوان یک هدف سیاسی یا اخلاقی دنبال نمیکنند.
ویرایش: دکستر فریتینکر
صاحبان سگ ها متوجه شده اند که اگر به سگ ها غذا و آب و پناهگاه و توجه بدهید آنها تصور می کنند شما خدا هستید. در حالی که صاحبان گربه ها ناچار به درک این هستند که اگر شما به گربه ها غذا، آب، پناهگاه و توجه بدهید آنها به این نتیجه می رسند که خدا هستند.
عالی0%
خیلی خوب0%
خوب0%
نسبتا خوب0%
دوست ندارم0%
عقل چیست؟
پویا آزاداندیش
معرفی کتاب پیش درآمدی بر خودشیفتگی
پویا آزاداندیش
معرفی کتاب آتئیسم برای نوآموزان
پویا آزاداندیش
براساس علم، خدا وجود ندارد
پویا آزاداندیش
آزاداندیشی چیست؟
Dexter Morgen
اسلام چگونه پدید آمد؟
عبدالرئوف محمد؛ از وزارت طالبان تا تهدیدی برای امنیت غرب
پویا آزاداندیش
نانسی دوپری مادربزرگ افغانستان
پویا آزاداندیش
چرا بعضی افراد در معرض مرگ شاد هستند؟
How I was raised in an Islamic community
خداناباوری جرات یا اشتباه؟
سفری هیجان انگیز از ایمان تا ناباوری
پویا آزاداندیش
تلاوت یا مطالعه قرآن؟
Dexter Morgen
Does Islam Preach Jihad?
Dexter Morgen
چرا انسانها دم ندارند؟
پویا آزاداندیش
ابزارهای سنگی باستانی کشفشده در برزیل، کار دست انسانها نیستند
پویا آزاداندیش
چرا نخستیسانان مغزهای بزرگی دگرگشت دادند؟
پویا آزاداندیش
دگرگشت چیست؟
پویا آزاداندیش
کروموزوم چیست؟
پویا آزاداندیش
DNA چیست؟
پویا آزاداندیش
کدام سیاره به زمین نزدیکتر است؟
پویا آزاداندیش
ساعت ساز نابینا
پویا آزاداندیش